فقط خدا تنهاست
روزی حضرت سلیمان (ع )،
نگاهش به مورچه ای افتاد که دانه سبوسی
حمل می کرد .
در همان لحظه قورباغه ای سرش را از آب دریا بیرون آورد
مورچه به داخل دهان او وارد شد ،
سلیمان مدتی به فکر فرو رفت ناگاه دید
آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد
مورچه از دهان او بیرون آمد،
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید و سرگذشت
او را پرسید. مورچه گفت : " ای پیامبر خدا در قعر این دریا
سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند .
خداوند آن را در آنجا آفرید او نمی تواند از آنجا خارج شود
و من روزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور کرده
مرا درون آب دریا به سوی آن کرم ببرد
و من خود را به آن کرم می رسانم و دانه را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم نظرات شما عزیزان: رضابیک
ساعت19:22---14 تير 1393
سعادت گرچه کمرنگ است ارادت همچنان باقیست
پنج شنبه 12 تير 1393برچسب:, :: 14:52 :: نويسنده : سوگل
درباره وبلاگ بسم الله الرحمن الرحیم می خواهم بالحظه های پرامید, زیستنم راهویت بدهم وازروزمرگی های غفلت آوررهاشوم. می خواهم ازکشتزارعمرم طلادروکنم, پس به تابلوی زندگیم رنگ شاداب صاحب الزمان میزنم. برای همین خواستم عهدنامه ای باشماداشته باشم وبه شماقول می دهم محض خاطرت به آن وفاداربمانم تابدانی برای همیشه به یادت هستم. برای همیشه به یادت هستم. شیعیان خواب بس است برخیزید هجرارباب بس است برخیزید یادمان رفته که مهدی هم هست یادمان رفته که اومنتظراست یادمان رفته که اوپشت دراست آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
تبادل
لینک هوشمند
نويسندگان |
||
|